فراق یار

مهدی بیرامی

فراق یار

مهدی بیرامی

در فراق امام عصر (روحی فداه) سخن ها باید گفت .

۱۱ مطلب در خرداد ۱۳۹۴ ثبت شده است

سلام بر خدا و شهیدان خدا و بندگان پاک و مخلص او.

بعد از مدت ها کشمکش درونی که هنوز هم آزارم می دهد، برای رهایی از این زجر، به این نتیجه رسیده ام و آن در این جمله خلاصه می شود: خدایا! عاشقم کن.
از این که بنده بد و گنه کار خدایم، سخت شرمنده ام و وقتی یاد گناهانم می افتم، آرزوی مرگ می کنم؛ ولی باز چاره ام نمی شود. به راستی که (ان الانسان لفی خسر) هیچ برگ برنده ای ندارم که رو کنم؛ جز این که دلم را به دو چیز خوش کرده ام؛
یکی این که با این همه گناه، دوباره مرا به سرزمین پاک و اخلاص و صفا و محبت باز گرداند؛ پس لابد دوستم دارد و سر به سرم می گذارد؛ هر چند که چشم دلم کور است و نمی بینم و احساسش نمی کنم؛ اگر چنین نبود، پس چرا مرا به این جا آورد؟
دوم این که قلبی رئوف و مهربان دارم و با همه بدی هایم، بسیار دلسوزم. لحظه ای حاضر به تحمل هر گونه رنجی می شوم؛ بله به این دو چیز دلم را خوش کرده ام.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۴ خرداد ۹۴ ، ۲۲:۲۷
مهدی بیرامی

ای خجستگی زمان !

ای شکوه لحظه ها !

ای رمضان بزرگ!

سراغت را از گنجشکها گرفتم و گفتند که می آیی.

حالت را از بنجره برسیدم و باسخ داد که بر می گردی .

در کنار گلدان یادت کردم و غنچه ها شکفتند .

در آینه ، جست وجویت کردم و تمام قد ،لبخند زد .

بر سجاده نامت را بردم و تسبیح به رقص آمد .

در باغ ، صدایت زدم و درختها تعظیم کردند .

این تکاپوها به جبران عظمت اذان معطری است که هر سحر ، خانه ها را با خداپیوند می دهند. 

این ارادت ها همه برای تو بودند و به احترام طراوت لحظه های افطارت .

این شوقها در پاسخ مهرورزی های مهربانی است در شبهای بزرگ بارش نور و وحی و محبت. شبهایی که ترتیل دوست داشتن های آن بالا نشین نزدیک ، همه را بی خویش می سازد .

این زمزمه ها مقدمه نجوای "یا رب یارب"  دلسوختگانی است که در شب های " قدر"  به بامداد دیدار چشم می دوزند .  

 تو ماه مهربان  خدایی  که باز هم به خانه هایمان آمده ای . خوش آمدی ! تنهایی ام را دیدی و آمدی تا با تو بگویم  طاقت یک لحظه دوری ات را ندارم. تا بپرسم آیا دوری تو تاوان آن صبحی است که به گلها سلام نکردم و یا آن شبی که بی وضو به ماه ، چشم دوختم؟

ای مهمان عزیز این دلهای پر از امید !

اینک خویش را به من نزدیک کن بی آنکه شرمنده  ام سازی و دستی بر موهایم  بکش بی آنکه اشک شوقم را از گونه هایم بزدایی .

آمین ای رمضان مبارک و عزیز !

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۴ خرداد ۹۴ ، ۲۲:۲۳
مهدی بیرامی

و سوگند به قنوت و رکوع و سجود زیبایت،
ما بی شکیب تیغه ی ذوالفقار توییم ای امیر ظهور و قیام!
ما «لثار» حسینیم و دل به راه تو نثار کرده ایم.
ای تکسوار سمند سعادت،
ای تنها ترین شمشاد شرافت!

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۱ خرداد ۹۴ ، ۱۴:۳۰
مهدی بیرامی


بهار ، رویش او را به صحن گلها خواند

نسیم ، آمدنش را به گوش دریا خواند

 

شبی که آمد و گل شد، سپیده میبارید

   فرشته بر قدم نو رسیده می بارید    

 

 طلوع ِ طلعت او را بنفشه آذین بست 

هزار دسته شقایق هزار نسرین بست

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۶ خرداد ۹۴ ، ۲۰:۲۷
مهدی بیرامی

«هیچ روزی چون چهاردهم خرداد نبود که در آن توفان مصیبت و عزا، بر این مردم تازیانه غم و اندوه فرود آورد. ایران یک‌دل شد و آن دل در حسرتی گدازنده سوخت و یک چشم شد و آن چشم در مصیبتی عظیم گریست.

در آن روز خورشیدی غروب کرد که با طلوع آن هزار چشمه نور در زندگی ملت ایران جوشیده بود. روحی عروج کرد که با نَفَس روح الهی‌اش پیکر ملت را جان بخشیده بود. حنجره‌ای خاموش شد که نَفَس گرمش، سردی و افسردگی از جهان اسلام زدوده بود. لبانی بسته شد که آیات الهی عزت و کرامت را بر مسلمین فروخوانده و افسوس و ذلت را در روح آنان باطل ساخته بود».

خرداد همیشه بار غم بر دوش ما نهاده است.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۵ خرداد ۹۴ ، ۱۳:۵۸
مهدی بیرامی

آقای من جمعه ها یک به یک می گذرند ولی ......

آقای من ناله زنها و بچه ها گوش ها خراش می دهد ولی ......

آقای من منتظر نوای زیبای " انا بقیه الله ..." توئیم .....

آقای من خودت از خدا بخواه که بیایی 

آقای من ما مردم دیگر حواسمان به خودمان هم نیست ، مشکلات مانند کلافی سر در گم درگیرمان کرده 

آقای من " اللهم عجل ها ..." مصنوعیست ، کسی انتظار نمی کشد ، یعنی نحوه انتظار را فراموش کرده ایم

آقای من .... بیا


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۵ خرداد ۹۴ ، ۱۳:۳۹
مهدی بیرامی

ای مهر فروزنده ی هدایت و نصر!
با که گوییم حدیث تلخ هجران و انتظار؟
شکایت فرقت یار به آفریدگار بریم که او دانای اندوه درون ماست.
ای آخرین عشوه ی عرش،
ای اولین امیر غایب از نظر!
مولای من، یوسف فاطمه!

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۵ خرداد ۹۴ ، ۱۳:۲۵
مهدی بیرامی

ایمان دارم به فردایی که می‏آید فردای سبز
فردای روشن از گل فردای سراسر سپیده فردای باران‏خیز
علی‏رغم همه ناامیدی‏ها علی‏رغم همه بی‏عدالتی‏ها علی‏رغم همه بی‏تفاوتی‏ها 
زنجیرها تازیانه‏ها شکنجه‏ها به فردایی که روز گل نرگس است روز جهانی باران و پونه است 
روز جهانی مهربانی است روز جهانی اقاقیا روز جهانی عدالت است
با وجود همه رنج‏ها نامرادی‏ها مصیبت‏ها با وجود این بی‏شمار آدم‏های آهنی و سنگ 
با وجود این همه برج‏های دروغین این همه دیوارهای شعارزده این همه مرزهای ناامن
این همه آدم‏های انسان‏نما ایمان دارم به فردایی که روز بارش صلوات است

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۲ خرداد ۹۴ ، ۲۳:۴۳
مهدی بیرامی

اى قدت همچو نیشکر اکبر

سر و باغ پدر اکبر

شام یلداى جعد مویت را

صبح پیشانیت سحر اکبر

پور مهتاب لیل لیلى را

قرص تو شد قمر اکبر

رفتنت کبک و آمدن طاووس

همه اطور تو هنر اکبر

خوى تو مصطفى رخت احمد

پاى تا سر پیامبر اکبر

وصف خلق تو انک لعلى

شجر پاک را ثمر اکبر

هیبت غرش تو در میدان

بدرد دل ز شیر نر اکبر

نیست حاجت تو را به جوشن و خود

چون على سینه ات سپر اکبر

نام تو نام حیدر و بایست

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۸ خرداد ۹۴ ، ۱۳:۵۷
مهدی بیرامی

میلادت مبارک! پیش از تو هیچ ماهی قدم بر خاک نگذاشته بود. پیش از تو مرد شب‌های نخلستان کوفه، مضطرب خورشیدِ معصوم خویش بود که چگونه تنها بماند در توفان خونین آینده، ولی اینک تو آمده‌اى. اینک ماه، پشت و پناه خورشید است... اینک دست‌های شهر آشوبت، دلگرمیِ بی‌پایان کربلا خواهند شد.
آه ای نو رسیده! از همین آغاز، تو مرد به ‌دنیا آمده‌اى. کودک نیستی انگار. مهیّا برای سرکوب کردن فتنه‌ها، پا به عالم نهاده‌ای و علی در رخسار نوظهور تو، خویش را خواهد دید و دست‌هایت را شایسته عرصه‌های ستیز و نبرد خواهد یافت. پدر را تماشا کن. تو فرزند تمام رشادت‌و غیرت او هستى. از پدر بیاموز، صبر و استقامت و مهر را از او فرا بگیر. این شیر شرزه پیکار و این قلب کبوتریِ غمگسار عالم، پدر توست. او قرار است در تو تجلّی کند، شبیه پدر باش. شبیه ذوالفقاری که باطل را همواره نوید مرگ است و حق را مژده تداوم و تجدید. شبیه سینه شکیبایی که اندوه هیچ غریبی را تاب نمی‌آورد و هیچ مظلومی را تنها رها نمی‌کند.
آه ای مرد فردای عطش! گویا تو علی هستی که امروز متولد شده... امروز پدرت، چاه‌های عالم را از اشک خونینش سیراب می‌کند. فردا تو دریاهای هستی را شرمنده لب‌های تشنه خودخواهی کرد.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۱ خرداد ۹۴ ، ۱۲:۰۵
مهدی بیرامی