فراق یار

مهدی بیرامی

فراق یار

مهدی بیرامی

در فراق امام عصر (روحی فداه) سخن ها باید گفت .

میلادت مبارک! پیش از تو هیچ ماهی قدم بر خاک نگذاشته بود. پیش از تو مرد شب‌های نخلستان کوفه، مضطرب خورشیدِ معصوم خویش بود که چگونه تنها بماند در توفان خونین آینده، ولی اینک تو آمده‌اى. اینک ماه، پشت و پناه خورشید است... اینک دست‌های شهر آشوبت، دلگرمیِ بی‌پایان کربلا خواهند شد.
آه ای نو رسیده! از همین آغاز، تو مرد به ‌دنیا آمده‌اى. کودک نیستی انگار. مهیّا برای سرکوب کردن فتنه‌ها، پا به عالم نهاده‌ای و علی در رخسار نوظهور تو، خویش را خواهد دید و دست‌هایت را شایسته عرصه‌های ستیز و نبرد خواهد یافت. پدر را تماشا کن. تو فرزند تمام رشادت‌و غیرت او هستى. از پدر بیاموز، صبر و استقامت و مهر را از او فرا بگیر. این شیر شرزه پیکار و این قلب کبوتریِ غمگسار عالم، پدر توست. او قرار است در تو تجلّی کند، شبیه پدر باش. شبیه ذوالفقاری که باطل را همواره نوید مرگ است و حق را مژده تداوم و تجدید. شبیه سینه شکیبایی که اندوه هیچ غریبی را تاب نمی‌آورد و هیچ مظلومی را تنها رها نمی‌کند.
آه ای مرد فردای عطش! گویا تو علی هستی که امروز متولد شده... امروز پدرت، چاه‌های عالم را از اشک خونینش سیراب می‌کند. فردا تو دریاهای هستی را شرمنده لب‌های تشنه خودخواهی کرد.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۱ خرداد ۹۴ ، ۱۲:۰۵
مهدی بیرامی

بهارهای شگفتی در راهند. فردا گلی می‏شکفد که بادها را پرپر می‏کند.
بهارهای شگفتی در راهند؛ این را من نمی‏گویم؛ آسمان می‏گوید با هزاران بهاری که دیده است.
بهارهای شگفتی در راهند؛ این را زمین می‏گوید؛ زمین که مادر همه بهارهای آمده است. زمین که آبستن بهارهای شگفتی است که در راهند.
فردا گلی می‏شکفد که گل‏ها به پیشواز آمدنش، پرپر می‏شوند. درخت‏ها، سجده می‏کنند مقدمش را، کوه ‏ها سر بر آستان کرم او می‏گذارند و دریاها، وام‏دار زلال چشمانش می‏شوند.
فردا گلی می‏شکفد که عطرش از همه پنجره ‏های بسته عبور خواهد کرد؛ از همه دیوارهای سنگی، برج‏های بتُنی، خیابان ‏های تاریک، کوچه‏ های رنگ و رو رفته. فردا گلی می‏شکفد که پنجره ‏ها را باز خواهد کرد و آینه‏ ها را شفاف.
فردا گلی می‏شکفد که ابرها را به باران دعوت می‏کند، باران را به زمین تشنه می‏فشاند، گل‏ها را می‏رویاند و خورشید را صدا می‏کند تا رنگین ‏کمانی شگفت، شرق تا غرب زمین و آسمان را به هم بدوزد؛ رنگین‏ کمانی زیباتر از همه آذین‏ ها و خیر مقدم‏ ها، رنگین‏ کمانی که مزین به نام زیبای زیباترین گل دنیاست.
 
فردا باران می ‏بارد، گلی می‏شکفد. مردی می ‏آید؛ فردا مردی که قرار است در باران بیاید، خواهد رسید؛ بعد توفان می‏گیرد، باران تند می‏ بارد.
فردا، گلی می ‏آید؛ گلی که کشتی بان «سفینة النجاة» است. می‏ آید و آرامش را به دل‏های عاشق می ‏آورد و منتظران را سوار می‏کند.
فردا گلی می‏شکفد که بادها را پرپر می‏کند. توفان، تاب ایستادگی در برابرش را ندارد؛ پرپر می‏شود، نسیم می‏شود و به پای مبارکش بوسه می‏زند: «السلام علیک یا سفینة النجاة».

منبع : موسسه جهانی سبطین علیهم السلام

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۱ خرداد ۹۴ ، ۱۱:۵۷
مهدی بیرامی

چگونه می توان به عرفان دست یافت و عارف شد ؟
اگر به آنچه می‌دانید عمل کنید و معلومات را زیر پا نگذارید این تمام عرفان است!!!
اگر همه ی مردم به همین مقدار که می دانستندعمل می کردندکار درست می شد!

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۸ ارديبهشت ۹۴ ، ۲۱:۴۸
مهدی بیرامی

امام على علیه‏السلام :
أرسَلَهُ عَلى حِینِ فَترَةٍ مِنَ الرُّسُلِ و طُولِ هَجعَةٍ مِنَ الاُمَمِ و اعتِزامٍ مِنَ الفِتَنِ وَانتِشارٍ مِنَ الاُمُورِ و تَلَظٍّ مِنَ الحُرُوبِ و الدُّنیا کاسِفَةُ النُّورِ ، ظاهِرَةُ الغُرورِ عَلى حِینِ اصفِرارٍ مِن وَرَقِها و إیاسٍ مِن ثَمَرِها ؛ ‏


                                                                                                                                            «نهج البلاغه، خطبه 89» 


خداوند او را در زمانى فرستاد که روزگارى بود پیامبرى برانگیخته نشده بود ، و مردم در خوابى طولانى به سر مى ‏بردند.
و فتنه‏ ها بالا گرفته و کارها پریشان شده بود، و آتش جنگ‏ ها شعله مى‏ کشید، و دنیا بى فروغ و پر از مکر و فریب گشته، برگ ‏هاى درخت زندگى به زردى گراییده و از به بار نشستن آن قطع امید شده بود.
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۶ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۹:۵۰
مهدی بیرامی

به اهل مکه خبر دهید که از ارتفاع کوه، آبشاری جریان یافته است که نقطه تلاقیِ خدا با زمین خواهد شد. مردی از عرب برمی‏خیزد تا ردای سبز رسالت را از دوش خود، بر شهر یخ‏زده بت‏ها بکشد تا در پناه آیه‏ ها و سوره‏ های نگاهش، روح منتظر بشر را به اشارتی، آسمانی کند.
به اهل مکه خبر دهید، مردی از بالا می ‏آید تا قطره قطره، دریا را به جان قلب ‏های سنگی بچشاند و خبر دهد از روزی که خواب از سر دیوارها خواهد پرید و پرندگان ایمان، در تمام زمین، نامه ‏رسانِ رسالت او خواهند شد.
ای اهل زمین! بگشایید انحنای بازوانِ خود را تا صراط مستقیم او را در آغوش گیرید!
محمد دگرگون کننده ارزش ‏ها
امروز، شهادت می‏دهم که نیست خدایی جز او و محمد صلی‏ الله‏ علیه ‏و‏آله رسول و فرستاده خداست.
شهادت می‏دهم که سراپرده بهشت را به حرمت دستان امین محمد، بنا کرده ‏اند.
مبعث، سپیده‏ دمی است که خداوند، نامه سی جزئی خود را، به دست امین‏ ترین بنده ‏اش داد، تا دست زمین را به آسمان برساند.
محمد صلی ‏الله ‏علیه‏ و‏آله ؛ یعنی انقلاب؛ یعنی صبحی که سیاهیِ بلال حبشی، روشن‏تر از آفتاب، در بلندای کعبه اذان می‏گوید و سنگ‏های تراشیده بت‏ پرستان، در طبیعتِ لال خود فرو می‏ماند. این صدای جبرئیل است که می‏گوید: «اقرأ باسم ربک الذی خلق».


برخیز محمد!

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۶ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۹:۴۶
مهدی بیرامی

سلام بر مبعث، عید بزرگ نجات از حیرت و سرگردانی، عید ختم ناامیدی، عید تمایز عدل و ظلم، عید بیداری و تعهّد، عید هدایت!

سلام بر مبعث، بهاری ‏ترین فصل گیتی!
سلام بر مبعث، فصل شکفتن گل سرسبد بوستان رسالت!
سلام بر مبعث؛ نوید تزکیه انسان‏ های شایسته از زشتی‏ ها.
سلام بر مبعث؛ روزی که گل‏ های ایمان در گلستان جان انسان شکوفا شد!
سلام بر مبعث، نوید وحدت حق ‏طلبان جهان از خاستگاه وحی!
سلام بر مبعث، پیام خیزش انسان، از خاک تا افلاک!
سلام بر مبعث، انفجار نور و ظهور همه ارزش‏ها در صحنه حیات بشر!
سلام بر مبعث، جشن بزرگ ستم‏دیدگان و بی ‏یاوران!
سلام بر مبعث، جاری کننده چشمه ایمان و عدالت در کویر خشک زمین!
سلام بر مبعث، پایه‏ گذار حکومت صالحان در عرصه خاک!

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۶ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۹:۴۱
مهدی بیرامی

بغض‏ها، ابر می‏شوند و ابرها باران.
کوچه‏ ها دلتنگ، کوچه‏ ها تاریک، آینه ‏ها غرق در غبار؛ انگار این روزهای پس از تو، سرنوشت تمام پیشانی ‏ها را سیاه نوشته ‏اند.
زخم نبودنت را سر بر کدام دیوار باید گریه کرد؟ تمام پیرهن ‏ها بوی غربت گرفته ‏اند.
این روزها آشنایی غریب، فرزند مهربانی غریب و پدر آشنایی غریب‏ تر، با خاک وداع می‏کند.
پرنده ‏ها، نام تو را غریبانه دهان به دهان می‏خوانند تا دورترین شاخه ‏هایی که به آسمان می‏رسند. باران‏های موسمی، هوای مسموم روزهای بعد از تو زیستن را زار زار می‏گریند. این روزها چقدر پرنده یتیم، به میله‏ های قفس خو گرفته ‏اند! چقدر پنجره‏ ها از ماه دور شده ‏اند! چقدر آسمان بعد از تو بی‏ ستاره شده است! بعد از تو تمام جاده ‏ها سنگ شده ‏اند و قدم ‏ها سنگ.
هیچ راهی برای به تو رسیدن نیست. دیگر صدای دعاهای نیمه شبت، لالایی آرام دلتنگی ‏هایمان نیست.
حتی رودها بعد از تو، سرِ زنده ماندن ندارند. جای شک نیست اگر زمین کویر شود در این روزهایی که دریای وجودت را گم کرده ‏ایم.
حتی کلمات نمی‏دانند داغ سنگین جدایی را چگونه به دوش بکشند. همه شعرهای بلند، بعد از تو به مرثیه ختم می‏شوند.
بوی غربت، بیت بیت شعرها را لبریز کرده است.
هیچ آوازی بعد از تو شنیدن ندارد. دیری‏ست که سایه ‏ها و دیوارها با هم قهر کرده ‏اند و شب‏ها، ماه با هیچ پنجره ‏ای هم ‏کلام نمی‏شود و ستاره ‏ها در بسترهای خمار خواب نمی‏خزند.
کاش می‏شد جهان بعد از تو در سیل اشک‏ هایمان غوطه ‏ور شود!
کاش می‏شد ابرها، نبودنت را گریه کنند تا سیل، روزهای بعد از تو را با خود بشوید و ببرد.



عباس محمدی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۴ ارديبهشت ۹۴ ، ۰۰:۱۰
مهدی بیرامی